خاطره اومدنت عزیز دلم
امروز 22 اسفند 1390 فردا روزیه که من تو تقویم علامت زدم و نوشتم تمومه امروز عشق من میاد.مامان خونه تکونیه عیدشو کرده و رفته آرایشگاه و کلی به خودش رسیده امروزو میخواد استراحت کنه فردا روز بزرگیه. زنگ زدم به مامان جون و مامان جون ازم خواست برم خونشون و منم از خدا خواسته گفتم چشم .بابایی رفته اداره و منم طبق دستور پزشک که دیشب رفتم مطب و گفت سر نی نیت هنوز تو لگنم نیست و باید خیلی راه برم تا شاید تا هفت فروردین نی نی به دنیا بیاد گفتم خیلیم خوب و بعد از یه حموم حسابی و کلی تیپ زدن راه افتادم به سمت خونه مامانم.خیلی حس عجیبی دارم از یه طرف دکتر بهم گفت که تو حالا نمیای و از یه طرف مطمئنم که دخمل حرف گوش کن من حتما تا فردا میاد آخه فردا 38 هفت...
نویسنده :
سمیه
16:41