روز مادر روز واکسن
سلام گل مامانی خوشگل عسلم
امروز میخوام برات از روز مادر بگم روزی که وقتی چشامو باز کردم برام با همون روز تو سال قبل فرق میکرد یه حس عجیبی داشتم امروز روز منه روز مادر من مادر شدم من یه فرشته کوچولو دارم من امسال یه ترنج خوشگل دارم چه احساس غروری چه موهبتی
احساس خستگی میکنم آخه دیشب تو دو سه باری واسه شیر خوردن بیدار شدی منم خیلی خوابالو بودم همینجوری که بهت شیر میدادم چرت میزدم که یهو چرتم پاره میشد و در بهشت به روم باز میشد تو با اون چشای نازت زل زده بودی به چشام و تا من چشام باز شد یه لبخند زدی که همه شادیهای عالم یهو مال من شد
آره عزیزم یه لبخندت یه نگاهت و گرمای دست کوچولوت که محکم انگشت مامانو میگیری همه خستگی رو از تن مامان در میاره هیچی تو دنیا برام به اندازه صورت زیبای تو شیرین نیست من بهت نیاز دارم عزیزم مثل آسمونی که بی خورشید گرفته و دلگیره زندگیه منم بدون وجود تو تاریکه پس همیشه خورشید زندگیم باش و به قلبم بتاب قلبم فقط با دیدن صورت آروم تو هست که قدرت تپیدن میگیره عزیز مادر دوست دارم.
و اما روز واکسن که همون روز بود از اون روز نمینویسم چون نمیخوام خاطره روزی که قلبم داشت از صدای جیغت پاره میشد یادم بیاد دوست دارم همیشه از خنده هات بنویسم عزیزم از سلامتی و شادیت حتی عکسی هم از اون روز نگرفتم و البته از روز بعدش که تن تبدارت رو تو بغلم گرفته بودم عزیز صبورم .فقط بگم که مثل همیشه تو از من قویتر بودی خدا رو شکر که راحت از پسش براومدی بهت افتخار میکنم همیشه سالم و قوی باش عروسکم.
میبوسمت
مامان سمی